گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
داستان های ما
جلد اول
مردم آزار


از روزى كه بشر خود را شناخته از مردم آزارى و مزاحمت ديگران بركنار نبوده است . مردم آزار كسى است كه از راه خيره سرى ، حقوق و حدود و حريم مردم را زير پا مى گذارد، و خواسته هاى آنها را به هيچ مى گيرد. آسايش و راحتى را فقط براى خود مى خواهد و به آزادى و سعادت ديگران وقعى نمى گذارد.
اين خوى زشت از صفات ناپسند آدمى است ، و در اخبار و روايات اسلامى سخت مورد نكوهش قرار گرفته است . رهبران دينى نيز مسلمانان را از ارتكاب آن بر حذر داشته اند. از پيغمبر گرامى ما نقل شده كه فرموده است : مسلمان كسى است كه ساير مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند.
و فرمود: كسى كه در رعايت امور مسلمين سخت كوشا نباشد، مسلمان نيست .
از اين رو اگر مسلمانى اقدام به آزار ساير مسلمانان نمود، در حقيقت مسلمان نيست !! در اسلام از هر گونه مردم آزارى و ايجاد ناراحتى براى ديگران اكيدا جلوگيرى شده ، و براى عاملين آن مجازات سخت مقرر گرديده است .
سمرة بن جندب مردى خودخواه و مردم آزار و عنصرى خطرناك بود. وى در زمان پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم در مدينه مى زيست . هر چند به ظاهر مسلمان شده بود، ولى چنانكه مى بايد نور اسلام در لوح دل تيره اش نتابيده بود. سمره درخت خرمائى در گوشه محوطه خانه يك مرد انصارى داشت كه چون خانه انصارى در محوطه بود، هر گاه سمره مى خواست از نخله خود سركشى كند، از كنار در خانه مرد انصارى مى گذشت .
سمره وقت و بى وقت مى آمد و بدون اطلاع و كسب اجازه از صاحب خانه وارد خانه او مى شد، و يكراست از كنار در اتاقش به سراغ درخت خود مى رفت ، و از اين رو در اين آمد و رفت وسيله مزاحمت اهل خانه را فراهم مى آورد.
روزى مرد انصارى او را ملاقات كرد و به وى گفت : اى سمره ! تو پيوسته ما را ناراحت ساخته ، و با آمد و رفت بى موقع و بدون اطلاع خود آسايش را از ما سلب كرده اى ! درست است كه نخله اى در محوطه خانه ما دارى ، اما چون راه عبور تو از در خانه ما مى گذرد، هر گاه خواستى وارد شوى و به طرف درخت خود بروى ، ورود خود را اعلام كن و از ما كه صاحب خانه هستيم اجازه بگير تا زن من مواظب خود باشد و ناراحت نگردد. ولى سمره كه ذاتا مردى لجوج و مردم آزار و تيره دل بود از پذيرفتن تقاضاى مشروع مرد انصارى سر باز زد و گفت : نه ! در راهى كه به طرف نخله ام مى روم از كسى اجازه نمى گيرم .
چون مرد انصارى ديد سمره بنا دارد همچنان مزاحم او باشد، به حضور رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم شتافت ، و آنچه ميان او و سمره گذشته بود به اطلاع حضرت رسانيد و رسما از وى شكايت نمود و عرض كرد: دستور دهيد تا سمره را حاضر كنند و حضورا به وى بفرمائيد كه هر وقت مى خواهد به طرف نخله خود برود، اطلاع دهد تا همسر من بتواند روسرى به سر بيندازد و خود را از معرض نگاه مرد بيگانه حفظ كند.
پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم فرستادند سمره را آورده ، و شكايت مرد انصارى را به وى اطلاع داد و فرمود: فلانى از تو شكايت دارد و مى گويد: بدون اجازه وارد خانه او مى شوى و موجبات ناراحتى او و خانواده اش را فراهم مى سازى !
اى سمره ! از اين پس هر گاه خواستى وارد خانه آنها شوى و به طرف درخت خود بروى از آنها اجازه بگير!
ولى سمره با كمال گستاخى از اطاعت فرمان پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم سر باز زد و گفت : يعنى چه ؟ براى رفتن به طرف درخت خود بايد اجازه بگيرم ؟!
چون پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم ملاحظه فرمود كه سمره دست از مزاحمت مرد انصارى بر نمى دارد، درخت او را قيمت نمودند و به وى پيشنهاد كردند كه آنرا در مقابل فلان مبلغ به آن حضرت بفروشد، تا آن شخص مسلمان از اين گرفتارى آسوده شود، ولى هر چه پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم بر مبلغ افزودند، سمره حاضر به فروش نبود! پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: براى رعايت آسايش اين مرد باايمان ، آنرا با يك نخله كه من در فلان مكان دارم و به تو مى دهم ، عوض كن ! گفت : نمى كنم . فرمود: با دو درخت عوض كن ! گفت : نمى خواهم ، فرمود: سه درخت مى دهم و بالاخره هر نوبت حضرت يك درخت اضافه مى كرد تا به ده درخت رسيد، ولى سمره ! گفت قبول ندارم .
پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: اگر در آن باغ قبول ندارى ، آنرا در مقابل ده نخله در فلان محل به من واگذار كن تا اين قضيه فيصله يابد! سمره اين را هم پذيرفت !!
پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: من ضمانت مى كنم كه اگر در اين دنيا براى رضاى خداوند از آن صرفنظر كنى ، در سراى ديگر خداوند پاداش مناسبى به تو عطا فرمايد. ولى سمره خيره سر با نهايت فرومايگى گفت : من چنين پاداشى نمى خواهم !
در اينجا پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم از خودسرى و سماجت سمره كه به هيچ وجه حاضر نبود راه حلى را براى شكايت مرد انصارى و آسايش خانواده او بپذيرد برآشفت و فرمود: اى سمره ! تو شخص مردم آزارى هستى .
سپس مرد انصارى را مخاطب ساخت و فرمود: بيدرنگ برو و درخت او را از ريشه بيرون بياور و بينداز جلوش ، زيرا اسلام هر گونه ضرر و زيان به مردم باايمان را ممنوع ساخته است . چون مرد انصارى درخت را ريشه كن ساخت و به جلو او انداخت . پيغمبر به سمره فرمود: اكنون برو و در هر كجا كه خواستى آنرا غرس كن !
سمره ! اين عنصر بدگوهر، بعدها و بيشتر در زمان حكومت معاوية بن ابى سفيان حكمران شام كه از جانب او به حكومت بصره رسيد، هزاران تن از مردم مسلمان و شيعيان على عليه السلام را از دم شمشير گذرانيد، و سماجت و مردم آزارى و سنگدلى خود را از حد گذرانيد. به همين جهت او در تاريخ اسلام به عنوان مظهر مردم آزارى معروف گشته است